برای مشاهده کامل ویدئو با حساب کاربری تان وارد شوید.
روایت پزشکی که از مرگ سرپیچی کرد
ایزول ژیلسپی
زن و شوهری بسیار ناامید بودند. زن بهتازگی سیزدهمین فرزندشان را به دنیا آورده بود، و غذا و پول آن خانوادهِ در حال رشد، داشت بهسرعت تمام میشد. سرگردان در جنگل، پدر با سیمای اسکلتی با چشمانی گودرفته و صورتی نحیف روبهرو شد: این خود مرگ بود، آمده بود تا خدماتش را بهعنوان پدرخوانده ارائه دهد. «ایزول ژیلسپی» داستان مرگ و دکتر را روایت میکند.